خبرگزاری فارس: محمدرضا سرشار، 38 سال است که دارد مینویسد و از سال 55 در این مملکت کتاب چاپ کرده است. حال چگونه میشود که کودکان نوپای مطبوعات میخواهند بر او که پایهگذار فعالیتهای ادبی گوناگونی در ایران است، خرده بگیرند و تاریخ را هم جعل کنند؟
خبرگزاری فارس: کودکان نوپای مطبوعاتی حق جعل تاریخ را ندارند
به گزارش خبرگزاری فارس، چندی قبل، نویسنده صفحه ادبی یکی از روزنامههای صبح تهران در یادداشت مفصلی با امضای ناشناس و احتمالاً مستعار، فعالیت محمدرضا سرشار، نویسنده، منتقد و پژوهشگر سرشناس کشورمان در انجمن قلم را مورد نقد قرار داد و در کمال بیانصافی، ادعا کرد که اگر سرشار نبود، انجمن قلم بر این مدار حرکت نمیکرد و راه دیگری میجست.
نویسنده این مطلب در حالی که حضور این منتقد نامی در هیأت مؤسس انجمن را صرفاً مشورتی قلمداد میکرد، جملهای را از یکی دیگر از اعضای این هیأت نقل کرده که گوینده این سخنان نیز مشخص نیست و گویا قرار است همه ادعاها با پنهانکاری مطرح شود.
نویسنده ناشناس این مطلب سپس سرشار را عامل سیاسیشدن انجمن قلم ایران معرفی میکند و با مستمسک قرار دادن نامه انجمن قلم برای معرفی نامزدهای اصلح نمایندگی مجلس مینویسد: «انجمن قلم ایران از زمان افتتاح همواره بر این ادعا گام نهاد که تنها تشکل فراگیر داستاننویسان، شاعران، نویسندگان و منتقدان علوم انسانی کشور است که بدون وابستگی به هیچ حزب و گروه و انجمن سیاسی و دینی به صورت غیرانتفاعی به فعالیت میپردازد.»
زشتکاری این روزنامهنگار (که لابد خود را جسور هم میداند!) به اینجا ختم نمیشود که اگر چنین بود، دلایلی دال بر حرکت انجمن بر همان مدار اصلی و اولیه موجود است و میشود با تکیه بر این دلایل موضوع مورد ادعای نویسنده مطلب را رد کرد. او در این مطلب، محمدرضا سرشار را «آقای خاص ادبیات داستانی ایران» قلمداد میکند. در حالی که یک مربی فوتبال به این لقب خوانده میشود و در او، رفتارهای بیادبانهای را میشود جستجو کرد. بنابراین، پیدا نیست چرا باید نویسندهای را که حدود 40 سال از عمر شریف خود را صرف خدمت به فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم کرده و با معلمی، روزنامهنگاری، نویسندگی، گویندگی قصه ظهر جمعه، تألیف مجموعه کتاب «از سرزمین نور»، دبیری جوایز گوناگون ادبی و ... در این کشور، شاگردان بسیاری نیز تربیت کرده و خاطرهانگیزترین کلاسهای داستان را در حوزه هنری پایه گذاشته، لقبی غیرواقعی و تداعیکننده یک مربی تندمزاج فوتبال برای او انتخاب شود.
تلاش برای تجربه حضور در فضای سیاسی کشور، اقدام نادرست و مستحق سرزنشی نیست که یک روزنامهنگار کماطلاع بخواهد آن را وسیله نقد یکی از سرشناسترین منتقدان حال حاضر ادبیات کشور ما قرار دهد. سرشار میخواسته وارد عرصههای سیاسی شود و به همین منظور با اصولگرایان ائتلاف کرده و نام خود را در فهرست آنان قرار داده است. کجای این مسأله، دارای اشکال و ایراد است و آیا این همه ورزشکار و هنرمند یا حتی مجریان تلویزیون که توانستهاند به اتکای نامآوریشان به مجلس، شورای شهر یا نهادهای دیگر راه یابند، اشکال شرعی و عرفی دارد؟ و اگر دارد چرا کسی تاکنون چنین چیزی نگفته است؟
حمید نوری (نویسنده آن مطلب) که تلاش میکند شخصیت ادبی سرشار را از جهات گوناگون به بحث و نظر بنشیند، با اذعان به سرسختی و ایستادگی او در مباحث ادبی، وی را چهرهای همیشه منتقد قلمداد میکند، اما معتقد است که دایره اقبال او رفته رفته تنگ شده و سرشار دیگر در حلقه دوستان قدیمیاش کمتر جای دارد. در حالی که همین چهره خدوم ادبی، با 94 رأی اعضای مجمع عمومی انجمن توانسته بود پس از محسن پرویز به عنوان نفر دوم راهی هیأت مدیره شود. بنابراین، نویسنده این مقاله، تلاش میکند تا رأی به سرشار را کماعتبار جلوه داده و از محبوبیت وی بکاهد.
این روزنامهنگار در ادامه نوشتهاش دو خاطره هم نقل میکند که یکی از آنها مربوط به دیدار وی با هاشمی رفسنجانی است. او این خاطره را بدون ذکر منبع و بدون اعلام نام گویندهاش درج میکند و با تکیه بر عزت نفس سرشار در دیدار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، تصمیم او برای دیدار نکردن با هاشمی رفسنجانی را نشانه «قیممآبی» او میداند. چرا که در این خاطره، سرشار معتقد است که نویسندگان و فرهیختگان باید از همان راهی به مجلس دیدار با رئیس جمهور وقت بروند که هاشمی رفته و غیر از این، توهین به شخصیت نخبگان کشور است. اگر این خاطره هم صحت داشته باشد و در حد شنیدههای آقای خبرنگار نباشد، نشان میدهد که سرشار از آزادگی کاملی برخوردار است و معتقد است که نویسنده، شخصیتی حقیر و بیارزش نیست که بخواهد با نزدیک شدن به چهرههای سیاسی و حتی شخصیتهای علمی برای خود اعتبار و آبرو کسب کند. کسی مانند محمدرضا سرشار که خود پدیدآورنده کتاب ارزشمند «از سرزمین نور» است، مقام علمی بسیار والایی دارد و دیگران باید از محضر او بسیار بیاموزند.
نگارنده این یادداشت، نزدیک به دو دهه است که محمدرضا سرشار را از نزدیک میشناسد و به دانش، آزادگی، صداقت قلم و کردار، توان مدیریتی، بزرگمنشی و شاگردپروری او اشراف کامل دارد. آن زمانی که غلامعلی حداد عادل برای دیدن وی به مجله سوره نوجوانان رفت و آمد میکرد و او در همین دوهفته نامه سرگرم تربیت نسل تازهای از نویسندگان و شاعران بود ـ که بعدها افرادی چون محسن مؤمنی (رئیس فعلی حوزه هنری)، محمد حمزهزاده، بابک نیکطلب و ... از میان آنها معرفی شدند ـ این روزنامهنگار بینام و نشان روزنامه صبح تهران، احتمالاً کودکی گریزپا بود و هنوز سواد خواندن و نوشتن نیاموخته بود.
شخصیتهای بزرگ و نامی هم قابل نقد هستند، اما چه خوب است این کار را با وجدان انجام دهیم و پای نوشتهمان امضای واقعی بگذاریم. لااقل وقتی کسی مانند سرشار را نقد میکنیم، این کار او را که جسورانهترین نقدها را بر جریان روشنفکری این مملکت نوشته و امضای خود را در صدر مطلب قرار داده، بیاموزیم
نکات جالب و خواندنی بود از حاشیه های نوشتن سفرنامه ها.خوب است اقای سرشار کتابی در نقد سفرنامه ها بنویسند. می تواند جالب و خواندنی و همچنین قابل استفاده برای نویسندگان باشد.
حافظ هفت راخواندم انچه که این سفرنامه راازسایرین جدا می کندعلاوه برآنکه یک رمان روایتگونه ازسفریک رهبردینی به قسمتی ازخاک میهن اش می باشدارزش های ایشان نیزدرقالب پدری دلسوزنسبت به سرکشی به فرزندان خودرانشان می دهد که حتی ازچشمان یک روایتگربیطرف با ائینی متفاوت هم پنهان نمی ماند
حاشیه های سفروفلاش بکهای مناسب درجهت نشان دادن حرکت انقلابی مردم شیرازواستان فارس نیزاززیرکی های نویسنده بوده که به خوبی ازعهده ان برامده است.
جناب سرشار سلام
بنده هم حافظ هفت را خواندم. اگر سفرنامه است يك بحث است اما يادمان نرود كه اين اثر قرار بوده رمان باشد. حال آيا واقعا رمان است؟ گره اين رمان چيست و كجاست؟ اگر رمان است شما چه نمره اي به آن مي دهيد؟
به نظر بنده اين اثر كاملا ظعيف و نقض غرض است. بنده هم مخلص نويسندگان حزب اللهي و آقاي صحرايي هستم اما اين دليل نمي شود خودمان را گول بزنيم.
رمان حافظ هفت را با دقت خواندم. رمانی جذاب و خواندنی بود که همان طور که آقای سرشار نوشته اند چند پله از سایر سفرنامه ها بالاتر ایستاده. من فکر نمی کردم کتابی به گرد پای سفر سیستان امیر خانی برسد. اما حالا نظرم تغییر کرده. به نظرم حافظ می تواند تحولی در رمان مستند ادبیات کشور باشد. و همان طور که اقای یا خانم مرادی در نظرات گفته اند به نطر من اقای سرشار می توانند با نقد شیرین و حرفه ای خود کتاب در نقد و کنکاوش حافط هفت بنویسند. به نطر من حافط هفت متمایز است به دلایل 1ـ استفاده از تخبل (دو راوی خیالی پانوسیان و جعفر) بدون این که لطمه ای به مستندات سفر بخورد. 2ـ تنیدن قصه و داستان با ترفندهای حرفه ایی( سرنوشت پانوسیان نویسنده روشنفکر و خانواده و برخورد رفقایش بتا جریان سفر رهبر. و سرنوشت جعفر رزمنده شیمیایی جانبازی که انگار غواص ها اکسیزن به پشت حمل می کند و اتفاقات خانواده اش.3ـ طنز ملیح و هوشمندانه ای که در طول رمان آمده (میوه خوری دائم عباس خبرنگار، سر گاو توی میدان ولی عصر و تعویض آن. کلیات زیر بغل مجسمه سعدی. عکس العمل راننده ولوا اتوبوس در بین راه. صلوت های راننده اتوبوس گروهان خبرنگاران و...)4ـ استفاده از اسامی ابزارهای جنگی در طول رمان بر شخصیت ها و موقعیت ها( برج دیده بانی، خمپاره 60، 81 120 و توی 106 و...) 5ـ استفاده رندانه و به جا از پیاله به جای فصل( انگار خواننده مزه نه روز سفر را می چشد ) 6ـ اشاره به جا و استادنه و اختصار از بیانات رهبر با توجه به حرکت رمان. 7ـ استفاده از زاویه دید مناسب (سوم شخص از دیدگاه پانوسیان و جعفر) البته به غیر فصل حافط هفت که صحنه ترور اقا از عمد دوم شخص می شود. 8ـ نقد و کنکاوش در نویسندگان روشنفکر که اوج آن در فصل کافه هدایت بروز می کند. 9ـ گنجاندن دفاع مقدس و جنگ در طول رمان به صورت ماهرانه به بهانه حضور شخصیت جانباز جعفر در جنگ (معمای خواب دیدن جعفر و شهادت آن هفت نفرو تنها زنده ماندن جعفر از آن جمع. 10ـ فلش بک روایت به عقب برای روایت زندگی اقا از کودکی، ترور و جنگ 11ـ نویسنده همراه با روایت پانوسیان و جعفر اطلاعات را قطره ای وبا منطق و پی رنگ قوی به خواننده تزریق م کند و خواننده در پایان به لایه دوم از شناخت رهبر میرسد. ....
سفرنامه حافظ هفت را چطور می شود تهیه کرد.
از انتشارات سوره مهر، وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
با سلام! نقد کلی جناب اقای سهراب را خواندم و البته هفته ی گذشته دوبار حافظ هفت را با دقت خواندم و نقدی کوتاه دارم به نقد چند سطری سهراب. جمله ی شما"اثر کاملا ضعیف و نقض غرض است" در مورد حافظ هفت یک حکم کلی است که در بررسی علمی منطقی، نقض غرض و بی ارزش است. این که کسی کلی بگویم اثری خوب است یا بد، همان سیاه و سفید دیدن مطلق است. کاش سهراب مثل خانم رضایی به مصداق ها اشاره می کردند. آن وقت بحث نقد علمی و منطقی می شد. اما سهراب یک مورد مصداق آورده از رمان حافظ هفت و آن هم این که: چون رمان گره ندارد رمان نیست. در حالی که اتفاقا رمان در طول کار و حتی فصل فصل آن مملو از گره و تعلیق است. به عنوان مثال، این که پانوسیان بالاخره قبول می کند با سفر رهبر همراه شود. و یا ایا یک روز می رود یا در روزهای بعد هم همراه می شود برای نوشتن سفرنامه. و این گره و تعلیق تا پایان ادامه دارد. گره بعد شهادت و خواب همسنگران جعفر در جبهه که تا آخر ادامه دارد. شهادت جعفر که غافلگیر کننده است. نحوه برخورد محافظین و با راوی ها و موارد متعدد مثل جریان ازدواج جعفر با خواهر دارعلی رزمنده، برخوردهای غافلگیرکننده ی خانواده های شهدا با رهبر و...بر عکس یکی از ویژگی های رمان استفاده از تخیل و آفرینش شخصیت و فرم است که اتفاقا در حافظ هفت بوقوع پیوسته. دو شخصیت اصلی و راوی رمان که بار روایت بر دوش آن هاست همان طور که اکبر صحرایی در مصاحبه گفته خیالی هستند. یا بیش از صد شخصیت مختلف که در طول رمان نقش دارند. یا فرم و زاویه دید که منحصر به فرد است. جناب آقای سهراب مگر در رمان باید چه اتفاقاتی بیفتد؟؟؟! یک بار دیگر رملن زیبای حافظ هفت را با دقت بخوانید. و بعد سعی کنیم با مصداق و موارد نقد کنیم. موفق باشید.
سلام جناب سرشار.همین ابتدا بگویم که به لحاظ سیاسی با همه ی اشتراکاتی که داریم احتمالا این روز ها در جبهه ی مقابل شما دسته بندی می شوم.اما به نظرم شما از معدود نویسندگان مورد تایید حاکمیت هستید که کارتان را هم بلدید و به ضرب و زور از شما چهره نساخته اند.به عنوان یک کارشناس ژورنالیسم، پیشنهاد می دهم، کمی سایت را حرفه ای تر کنید.یعنی به ساحت ادبیات و نوشتن بیشتر بپردازد. برای کسی که برای اولین بار به سایت شما می آید و شما را به عنوان یک نویسنده می شناسد، فضای سیاسی سنگین سایت، توی ذوق می زند. به ویژه این ستون سمت چپ خواندنی های وب.قطعا شما عقاید سیاسی دارید و احساس مسوولیت هم می کنید مه آن را بیان کنید، ولی یافتن مطالب سطحی منازعات سیاسی روز، به ویژه که کپی از جاهای دیگر باشد،به نظرم شان سایت یک نویسنده ی حرفه ای نیست.
ببخشید اگر مزاحمتی شد، به خود عهد کرده ام که هر چیزی را به نظر رسید برای بهتر شدن امور و به ویژه مسایل صنفی و حرفه ای دریغ نکنم.
یا علی
با این نقدها راغب شدم رمان حافظ هفت را تهیه و بخوانم.
سلام. من هم هردو کتاب را پیش از چاپ خواندم و به نظرم آمد که چاپ نشدن آنها ناسپاسی نسبت به نویسندگانی است که وقت بسیاری برای نوشتن این آثار و عرض ارادت به محضر رهبر عزیز خود گذاشته اند. این دو کتاب، اگرچه ضعفهایی دارند، کارهای خوب و خواندنی هستند و از مهمتر آن که تلاشی صادقانه هستند برای عرض ارادت به پیشگاه آقا و مراد شیعیان. خط داستانی در حافظ هفت قوی تر است اما کار آقای سالاری هم جذابیت های خاص خود را دارد. برای هر دو عزیز و برای شما استاد، آرزوی توفیق و سربلندی دارم.
به نظر من فصل پیرمرد و پیرزن آش کارده فروش رمان حافظ هفت خواندنی تیر است. و همچنین شخصیت مستند کامران نجف زاده جالب بود.
به نظرم نیاز است کتاب را در مجامع هنری ادبی و فرهنگی با حضور کارشناسانی مثل اقای سرشار و منتقد خوب دیگر کشور مثل همین آقای محسن پرویز رمان حافظ هفت مورد بررسی قرار گیرد. به گمانم کتاب به مطالب مختلفی پرداخته که قابل اعتنااست. کتاب همین الان در بین نویسندگان و خوانندگان سرو صدا کرده و البته خوب است مسئولین فرهنگی هم به خود تکانی بدهند.
رمان حافظ هفت را خواند.ارزشش را داشت.
حافظ هفت را خواندم خدا وکیلی زیبا بود. نمی دانم چرا در رسانه ی ملی کشور تلویزیون و مطبوعات روی کتاب کار نمی شود لاقل یک هزارمه کتاب دا